نخستین هیأت سفارت ژاپن به ایران در دوره قاجار
ترجمه: دانشجویان بخش فارسی دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا
زیرنظر و بازنوشته: هاشم رجب زاده
چکیده سخن
دولت ژاپن نخستین هیأت سفارت خود را در سال 1880 به ایران فرستاد. ریاست این هیأت با ماساهاروُ یوشیدا(Masaharu Yoshida) عضوِ وزارت خارجه ژاپن بود و نوبوُیوشی فوُروُکاوا(Nobuyoshi Furukawa) از ستاد ارتش، ماگوایچیرو یوکویاما (M.Yokoyama)از شرکت بازرگانی اوکوُرا(Okura) و نیز چهار بازرگان دیگر در این هیأت بودند.در سال 1879 ناصرالدین شاه در راه بازگشت از سفر اروپا و در سن-پترزبورگ، بوُیو اِنوموتو(Buyo Enomoto)سفیر کبیر ژاپن در روسیه را به حضور پذیرفت. و در این دیدار علاقه خود را به گشایش مناسبات دیپلماتیک و بازرگانی با ژاپن ابراز داشت. به دنبال پیشنهاد انوموتو، دولت ژاپن تصمیم به فرستادن هیأتی به ایران گرفت. در روسیه نیز مذاکرات میان دو دولت پیشرفت کرد، و کاردار ایران طرح پیمانی را تسلیم کنسول ژاپن کرد.
اما ژاپن شتابی در عقد پیمان(سیاسی/ بازرگانی)با ایران نداشت، و یوشیدا در مأموریتش به ایران در مقام نماینده رسمی به دولت ایران معرفی نشد. تصوّر می رود که نیّت ژاپن آن بود که عنوان و امتیاز دولت کامله الوداد را در ایران بیابد، حال آنکه ایران با چنین خواسته ای موافقت نمی کرد. مأموریتی که به هیأت ژاپنی واگذار شد فقط بررسی تجاری در وضع اقتصاد و بازرگانی ایران بود. یوکویاما، که نایب رئیس شرکت بازرگانی اوکوُرا، از صادرکنندگان عمده چای ژاپن، و خود در آن زمان چهره معتبری در جامعه بازرگانی ژاپن بود، مقدار معتنابهی چای با خود به ایران برد. چای دومین رقم عمده صادرات ژاپن بود، و توسعه صدور آن اهمیت اساسی داشت. محتمل است که هدف اصلی این هیأت بررسی زمینه صدور چای ژاپن بوده باشد.
افراد این هیأت در تاریخ 10 سپتامبر 1880، پس از سفر دشوار 42 روزه ای( از بوشهر) به تهران رسیدند. آنها پس از حدود 110 روز توقف در پایتخت ایران، از طریق انزلی رهسپار کشور خود شدند. گزارش رسمی یوشیدا از این سفر در بایگانی اسناد سیاسی ژاپن محفوظ است، و نیز یوشیدا و فوروکاوا سفرنامه هایی از خود باقی گذاشته اند. این منابع تصویری از رویّه ژاپن نسبت به ایران در آن هنگام و نیز آگاهیهای ارزنده از ایران دوره قاجار به دست می دهد. شرحی که در این متون درباره دیوید ساسون(David Sassoon) و لیمجی مانکجی(Limji Manekji) آمده بویژه بسیار جالب توجه است. یوشیدا از فعالیت های دیوید ساسون، که در دهه 1820 در بوشهر در کار سلف خری محصول تریاک بود، نوشته است؛ و نیز اطلاعاتی درباره مانکجی، که از سوی حکومت انگلیسی هند برای حمایت از پارسیان ایران فرستاده شده و در کار تجارت و معاملات عمده افتاده بود، می دهد.
درباره این سفارت
عزیمت ژاپونیان به ایران در سال 1880 بود. ماساهاروُ یوشیدا ریاست هیأت ژاپنی را داشت و فوُروُکاوا و یوکویاما از جمله همراهان او در این سفر بودند(2).آنها در روز پنج آوریل سال سیزدهم پادشاهی مِیجی(1880) با کشتی نظامی از اسکله شیناگاوا(در خلیج توکیو) به راه افتادند. از هنگ کنگ، یوشیدا و یوکویاما با کشتی انگلیسی روانه بوشهر شدند و فوروکاوا و تسوچیدا( Tsuchida) با کشتی جنگی(ژاپنی) هیْ یِی(Hiei) سفر را دنبال کردند. یوشیدا روز بیستم ماه مه، چهل و پنج روز پس از عزیمت از ژاپن به بوشهر رسید. ورود فوروکاوا به این بندر در بیست و نهم ماه ژوئن بود. یوشیدا و یوکایاما در این فاصله( و در انتظار رسیدن دیگر مسافران برای دنبال کردن سفر در ایران) از بغداد دیدن کردند.
گزارش یوشیدا از این مأموریت و سفر در مرکز اسناد دولتی ژاپن محفوظ است. یوشیدا و نیز فوروُکاوا هر یک سفرنامه ای هم نوشته اند. از خلال این نوشته ها جامعه ایران قرن نوزده را برمی رسیم و می بینیم که مسافران ژاپنی احوال ایران را چگونه دیدند.
کتابها و مقاله های نوشته شده درباره مأموریت هیأت یوشیدا
درباره سفر یوشیدا و همراهان او رساله ها و مقاله هایی در دست است، و در این میان کی یوشی نائوهاشی( K.Naohashi) نخستین کسی است که به سال 1923 نتیجه تحقیق خود را در این باره ارائه کرد.-کی یوشی نائوهاشی: تماسِ دیپلماتیک دولت میجی با ایران( سفرنامه ایران، نوشته فوُروکاوا)، مجله بررسیهای تاریخی ژاپن،شماره 34(1923)، صص 818-806.
-شوزو کانازاشی(S.Kanazashi): داستان فرستاده ژاپن به ایران در اوایل دوره مِیجی (دوره پادشاهی امپراتور میجی از 1867 تا 1912)، نشریه« قلمرو اسلام»، دوره پنجم، شماره9(1941)، ص 823-809.
-رییچی گامؤ(R.Gamo): پیرامون سخن سفر به ایران در اوان دوره مِیجی، نشریه «جهان اسلام»، جلد 3(1964)، ص 72-59.
- سه ایجی اوُئه موُرا: سفر ایران ماساهاروُ یوشیدا، مجموعه تاریخ خاور،«یادنامه استاد میکینوسوُکه ایشیدا»، 1965، ص 72-59.
-توموهیده نائیتو(T.Naito):پیوند تاریخی ایران و ژاپن، در (کتاب)«ابر و باد آسیای میانه»، تألیف نائیتو و میتسوُهاشی(نشر مه گوُرو، 1941)، ص 154-136.
- ئه ایجی اینووه(E.Inoue)؛ تاریخچه صد ساله مناسبات ایران و ژاپن، در «خبرنامه انجمن ایران و ژاپن»، ژانویه 1976، ص 2-9.
-میتسوُکوُنی یوشیدا(M.Yoshida)؛ چشمان باختر، در روزنامه آساهی، شماره 10 ژانویه 1978.
-شوکو اوکازاکی(S.Okazaki)؛ ژاپن دوره میجی و جهان اسلام، در:« جهان اسلام، تاریخ و فرهنگ آن». به کوشش استاد کاتسوُفوُجی، ناییکی، اوکازاکی(نشر عقاید جهان، 1981)، ص 174-168.
- ئه ایجی اینووه(E.Inoue)؛ اسناد و منابع مناسبات ایران و ژاپن در دوره میجی، در «مقاله های خاورشناسی»، به کوشش انجمن خاورشناسی ژاپن( نشر توسویی، 1984)ص 38- 23.
-سان ئه کی ناکااوکا(S.Nakaoka)؛ مأموریت. دیپلماتیک ماساهاروُ یوشیدا در سفر به ایران، در« یادنامه بزرگداشت هفتاد سالگی والاحضرت مپکاسا»، 1985، ص 33-221.
مسیر سفر هیأت یوشیدا(سالهای 81-1980)
5 آوریل/ عزیمت از توکیو20 مه/ ورود به بوشهر(45 روز پس از حرکت از توکیو)
21 ژوئن/ سفر به بغداد(یوشیدا، همراه با یوکویاما و مترجم هندی)
29 ژوئن/ ورود فوروکاوا به بوشهر
25 ژوئیه/ عزیمت از بوشهر(پس از 56 روز توقف در اینجا)
2 اوت/ ورود به شیراز( پس از طی 44 فرسنگ راه در هشت روز)
11 اوت/ حرکت از شیراز
23 اوت/ ورود به اصفهان(مسافت از شیراز 83 فرسنگ، و 12 روز راه)
29 اوت/ ترکِ اصفهان
10 سپتامبر/ ورود به تهران(مسافت از اصفهان 73 فرسنگ و 12 روز راه)
27 سپتامبر/ باریابی پیش(ناصرالدین)شاه
30 دسامبر/ عزیمت از تهران
5 ژانویه/ ورود به رشت
13 ژانویه/ عزیمت از انزلی( و ترک ایران)
1- بدیِ راه
یوشیدا و همراهان او روز بیست و پنجم ژوئن از بوشهر( به قصد تهران) به راه افتادند. آنها حدود دو ماه در بندر بوشهر ماندند و از غذای پرچربی محل و گرمایی که در روز از چهل و پنج درجه سانتیگراد می گذشت، و از پشه و مگس ناراحت بودند. از این رو بازرگانان می خواستند تا هرچه زودتر از بوشهر عزیمت کنند. اما( از همان آغاز حرکت) فرهنگ این سرزمین را برای خود بیگانه یافتند.راه بوشهر به شیراز سخت و ناهموار بود و نیز در این موسم که گرمای روز از چهل و پنج درجه بالاتر می رفت، حرکت در روز ناممکن می نمود. پیش از حرکتشان، یوشیدا توصیه کرد که باید شبها راه بپیمایند، و نیز تدارک مفصل دید برای غذا و آب خوردنی و دارو و سلاح که می بایست همراه داشته باشند. یوشیدا نوشته است که هرگاه که او به(ناراحتی و مخاطره)سفر اشاره می کرد، رنگ از روی بازرگانان همراهش می پرید و همه می گفتند که تصور این دشواریها را نکرده بودند. ایران سرزمینی بود با فرهنگ بسیار متفاوت که در باورشان نمی گنجید و برایشان دشوار می آمد.
هشت روز سفر(44 فرسنگی) آنها از بوشهر به شیراز بسیار سخت گذشت. روزِ پس از حرکتشان هوا چنان گرم شد که اشتهای خوردن چیزی برای آنها نماند و خسته و کوفته شدند و بعضی از مسافران تب کردند و افتادند(سفرنامه فوُروکاوا، ص 169).
در راهِ بوشهر تا برازجان تندبادی سخت گرفت و فوجیتا(Fujita)، یکی از مسافران، که عادت به سفر با چارپا نداشت، از پشت خر افتاد و سرش آسیب دید. دیگران که متوجهِ افتادن او نبودند، رفتند و مرد مجروح که می دید کم کم در ریگ دفن می شود، فکر کرد که مرگش رسیده است. اما یک روستایی که تصادفاً از آنجا می گذشت، او را یافت و نجات داد. رعیّت ها فوجیتا را به دِه نزدیک بردند و به او هندوانه و نان و ماست دادند، و پس از آرام شدن توفان او را به کاروانسرای برازجان رساندند. می گویند که فوُجیتا نانی را که دهاتیها به او دادند به ژاپن برد و به نشانه سپاس در محراب نیایشگاهش گذاشت(سفرنامه، ص 58-56)(3).
مسافران ما لباس گوناگون داشتند. چند تاشان لباس اروپائی پوشیده بودند، چند نفر لباسِ ایرانی داشتند و چند تن از آنها هم لباس ژاپنی پوشیده و دو شمشیر به کمر بسته بودند(همانجا، ص 55).
کاروان از زمانهای قدیم طریقه سفر بود(4). اندازه کاروانها گوناگون بود و از ده نفر تا صد نفر سوار بر خر و شتر و کجاوه سفر می کردند. موریه در کتاب« سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» در وصف کاروان نوشته است که با کاروان، چاوشان می رفتند و اینها اسلحه داشتند. یوشیدا یک بار شتر را حدود هفتاد من( 210 کیلوگرم)، بارِ استر را سی و پنج تا پنجاه من و بار الاغ را بیست و دو تا سی من نوشته و کرایه بار را حدود هر یکصد من دو قران ذکر کرده است. جز کاروان، چاپار هم در راههای مهم آمد و شد داشت، و جز پیک ها مردم هم از امکانات آن استفاده می کردند. نرخ حمل بار با چاپار حدود یک قران(5) در هر فرسنگ بود(سفرنامه فوروکاوا، ص 103).
کاروانِ ما چهل و دو روزه از بوشهر به تهران رسید. این مسافت، چهل و پنج منزل راه بود و کاروانها در روز حدود پنج فرسنگ می رفتند. فوُروُکاوا فاصله بوشهر تا تهران را 196 فرسنگ نوشته است، که آنها در سی و دور روز پیمودند و بدینسان تندتر از سرعت معمول کاروانها، و حدود شش فرسنگ در روز پیش رفتند. همین مسافت را چاپارها دوازده روزه می پیمودند.
از ویژگیهای این زمان(در ایران) ناامنی راهها بود. راهها پر خطر بود و بسیار می شد که راهزنان به کاروانها حمله کنند. در« سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» که موریه نوشته و صحنه آن ایران قرن نوزده است، می خوانیم که ترکمانها و کردها راه بر کاروانها می بندند. در سفرنامه های نوشته شده در این دوره و نیز در اسناد سیاسی بریتانیا اشاره به ناامنی راهها بسیار است.
یوشیدا و همراهانش با دلهره و بیم از راهزنان سفر می کردند، اما خوشبختانه راه را بی خطر گذراندند و سالم به مقصد رسیدند. اما یوشیدا به حادثه ای که سه سال پیش از آن میان اصفهان و کاشان بود، اشاره دارد، که در آن همه خارجیان همراه کاروان کشته شدند و همه بار کاروان ربوده شد( سفرنامه، ص 113).
ناامنی راهها مانع جریان منظم کالا و سدّ راه توسعه بازرگانی بود. این وضع ناهماهنگی در توزیع مواد غذایی را موجب می شد و سبب مهمّ وقوع قحطی هم بود. بنابراین انگلیس و روس کوشش داشتند تا راهها امن بماند. یک نتیجه این تلاشها ساختن راه لینچ Lynch( اهواز به اصفهان) بود که(انگلیس ها) در سال 1899 با معاونت بختیاریها ساختند. دیگر اینکه قوام الملک اتحاد خمسه را درست کرد و خواست تا نفوذ ایل قشقایی را که در این ناحیه سبب ناآرامی بود، کم کند؛ و قبیله های کوچکی را که در آن حدود زنگی می کردند متحد کرد و خودش در رأس آن برای سلامت بازرگانی کوشید(6).
هرگاه که قدرت دولت و اداره و حکومت محل ضعیف می شد، آرامش ناحیه به هم می خورد و مسافرت خطرناک می شد.
یاساماسا فوُکوُشیما(Yasamasa Fukushima) فرستاده ژاپن که اندکی پس از قتل (ناصرالدین) شاه در ماه مه سال 1896 به ایران رسید، از بَلد راه خود شنید که « حالا از بوشهر تا تهران مردم خیلی پریشانند و راهزنان پدید آمده اند که بی باک حمله و دزدی و کشتار می کنند...»
در این وقت در راه بوشهر به شیراز کاروانها زده شد و یک هزار بار دزدیده شد، و بارِ فرستاده آلمان را هم که روانه تهران بود بردند. در این وضع، بَلَدی که فوکوشیما اختیار کرده بود از رفتن خودداری کرد و او ناچار شد که تنها برود(7). تا سال 1920 و پیش از به قدرت رسیدن رضاشاه راهها هنوز امن نبود.
در سال 1862 قرارداد ساختن خط تلگرافی میان خانقین و بوشهر( از طریق کرمانشاه و همدان و تهران و اصفهان و شیراز) میان ایران و انگلیس امضاء شد و تا پایان سال 1864 این خط تلگرافی با یک سیم دایر شد(8).تا آن وقت مسافران می بایست همه پولشان را همراه ببرند و این کار خیلی خطرناک بود، ولی با ایجاد خط تلگراف توانستند پول را با حواله بفرستند. هزینه حواله پول گران بود، اما یوشیدا و همراهان او هم، مانند دیگران، پولشان را با حواله به تهران فرستادند و نیاز نبود که پول زیاد در سفرشان در ایران همراه ببرند.
در سال 1888 بود که در ایران بانک تأسیس شد( بانک شرقی(Oriental Bank)که بعدها به بانک شاهنشاهی تغییر اسم داد، در تهران و بوشهر شعبه داشت). در سال 1889 بانک شاهنشاهی که در هر ناحیه ایران شعبه داشت، تأسیس شد.(یوشیدا)درباره ترتیب حواله پول دقیقاً نگفته است، اما احتمال می رود که این کار به جای بانک توسط صراف انجام شده باشد.
شبکه پستی از سال 1877 درست شد. در سال 1875 رِیدرر(Reiderer) استرالیایی برای ترتیب کار پست استخدام شد، و در سال 1877 ایران هم وارد اتحادیه پستی جهانی شد.
2- وضع درمان
ایرانی که مسافران ما دیدند، از دنیای جدید خیلی دور بود. نخست، وضع درمان نظرشان را به خود گرفت.در آنوقت در ایران هنوز درمانهای قدیمی مرسوم بود. به کسانی که سردیشان کرده بود گرمی می دادند و به آنهایی که رطوبت مزاج داشتند خشکی می خوراندند. تنقیه از مهمترین راههای درمان بود. بعد از سفر(ناصرالدین)شاه به اروپا، سخن از طب اروپائی زیاد بود، اما رواج آن به کندی انجام شد. اما در ولایات، در امتداد راههای اصلی یا خط تلفن که مردم با مسافران مغرب زمین تماس داشتند، کسانی که فایده طب اروپائی را دانسته بودند، زیاد بودند و آنها بر این باور بودند که همه مسافران خارجی در پزشکی واردند و بسیار می شد که از مسافر بیگانه درمان و عمل پزشکی بخواهند. یوشیدا را هم در چند دِه « حکیم صاحب» خواندند و از او درخواست دوا و درمان کردند. در دهی بیرونِ شیراز او ناچار شد که به درمان بیماران بپردازد. او بر وفق توصیه کارمند تجارتخانه بوشهر، از کربنات سدیم که همراه داشت به آنها داد. در جایی دیگر، مادری که زبانِ کودکش میان دندان مانده بود و از آن خون می ریخت، از او چاره خواست و سرانجام او قند را در آب جوش حل کرد و پس از آنکه سرد و عسلی شد به کودک داد و او را خوب کرد. گویا مردم آن ده از یوشیدا سپاسگزاری کردند و پای او را بوسیدند.(سفرنامه او، ص 66-68).
مسافرِ بیگانه برای مردم ولایات که او را دکتر رایگان می دانستند نعمتی بود، و برای آنهایی که به طبیب ایرانی دسترسی نداشتند فرشته نجات بود. مسافرِ بیگانه هم برای اینکه سفر را راحت بگذراند، خواهشهای مردم را انجام می داد. اما طب جدید کم کم رواج پیدا کرد، و همراه آن، فقر دانش پزشکی و ضعف تشکیلات درمانی آشکار شد. طب مغرب زمین تا آغاز قرن نوزده به ایران آمده بود و خارجی ها در ایران آن را به کار می بردند.«سرگذشت حاجی بابای اصفهانی». درباره پزشک ایرانی به نام میرزا احمق(احمد!) و پزشک مغرب زمینی که به تازگی در میان آمده بود، شرحی جالب دارد.
3- آموزش
هیأت ژاپنی به بررسی وضع تحصیل در ایران علاقه داشت. در ایران تدریس علوم دینی رواج داشت و حوزه علمیه مدرسه عمده بود. اما در تبریز یا جلفای اصفهان چند مدرسه مسیحی هم بود و مدارس جدید هم بنیاد شده بود. می گویند که در آن هنگام در شیراز حدود ده مدرسه جدید بود، اما در آنجا فقط خواندن و نوشتن می آموختند. هرکس که دارای سوادی بود عنوانِ میرزا داشت و صاحب علم شناخته می شد. بدینسان (انگیزه ای برای) پیشرفتِ آموزش نبود. از نخستین مدرسه که در ایران به شیوه اروپائی بنیاد شد، یعنی دارالفنون، هم یاد کرده اند که در اینجا از شاگردان شهریه نمی گرفتند (و ورود به آن شرایط دشواری نداشت). اگر در ژاپن چنین می بود صدها و هزارها شاگرد داوطلب می شدند. از این رو در مقایسه گفته اند که ما ژاپنی ها به تحصیل علاقه بسیار داریم(فوروکاوا، ص 64).یک دشواری پایین بودنِ اخلاقِ معلم ها بود. مانند وکیلان( و وزیران)، مدرسین هم رشوه و تعارف می گرفتند و بر این پایه درباره شاگردها نظر می دادند. چنین چیزی در ژاپن هرگز واقع نمی شد. دیگر اینکه در ایران لزوم درس خواندن را نمی شناختند. مسافران ما توصیه می کنند که باید این فکر رواج بیابد که دارا و نادار هر دو درس بخوانند(همانجا).
اما عده ای از استادان و دانشوران به ضرورت تحصیل دانش آگاه بودند و چند نفر محصل به خارج فرستاده شدند و دارالفنون هم ساخته شد. با خواندن سفرنامه مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه) می بینیم که علاقه به تحصیل قوی است(9)، اما این فکر به سراسر ایران نرسید. اگر دولت و حکومت هم این مصلحت را در پیش چشم داشتند، آموزش پیشرفت می کرد. اما سیاست آن زمان بسیار متفاوت بود و این سیاست مردم را تشویق به تحصیل نمی کرد. این وضع تا سال 1960 چندان تغییر نیافت. یک سبب احوالی که بر ایران گذشت این بود که در تجدد شتاب کردند، اما آموزش یکی از موجبات آنست( و از آن غافل ماندند).
آن روزها در خانواده های اعیان رسم بود که بچه هاشان را به معلم خصوصی می سپردند. کسانی می گفتند که این وضع عاقبت خوش ندارد. یوشیدا می گوید که در این کشور مردم دانا و آگاه زیاد هستند. آنها به هند و سرزمینهای دیگر رفته اند و وضع دنیا را دیده اند. عده ای از مردم، و نیز حکومت، از این نگرانی دارند.
بدینسان یوشیدا از تضادهایی که در ایران می بیند نوشته و افزوده است که(سیاست) روس و انگلیس مایه بدبختی ایران است.
4- مجازات ها
شرح مسافران ژاپنی از مجازاتهایی که در ایران معمول بود، جالب است. درباره انواع مجازات ها، هر دو سفرنامه(یوشیدا و فوُروُکاوا) مفصّل نوشته اند و نوشته آنها در این موضوع بهتر از کتابهای اروپاییان است.(نگاه کنید به سفرنامه یوشیدا، ص 70-169 و سفرنامه فوروکاوا، ص 49-48).یوشیدا و فوروکاوا انواع مجازات ها را چنین شرح داده اند( نام مجازاتها در تلفظی که به حروفِ ژاپنی ضبط است، گاه مفهوم نیست و در زیر بعضاً به قیاس از شرحی که داده اند نوشته شده است):
1- مجازاتهای سنگین
سر بریدن- در اجرای این مجازات، جلاد دو انگشتش را در سوراخ بینی محکوم می برد و سرِ او را بالا می آورد و سپس گلویش را می بُرد. آنگاه سر بریده را بالای چوب می کند و آن را به مردم نشان می دهد.چشم کندن- در این مجازات چشم محکوم را از کاسه درمی آورند. فوروکاوا می گوید که محکومان در اثر این مجازات نمی میرند(ص 49).
جان کندن- سرِ محکوم را میان دو تخته چوب می گذارند و تخته ها را می پیچند تا او جان بدهد!
[لای] جرز گذاشتن- زمین را می کنند و محکوم را از گردن به پایین در آن چال می کنند و سوراخ را با دوغاب گچ پر می کنند. با بسته شدن گچ و فشار آن، محکوم می میرد( این مجازات، « گچ گرفتن» یا« چال کردن» گفته می شد. لای جرز گذاشتن هنگامی بود که یک یا چند محکوم را بر سطح زمین یا بالاتر، میان دیوار، ایستاده نگاه می داشتند و دور او، تا بالای سر، دیوار یا چینه می ساختند و او در میان آن جرز زنده زنده مدفون می شد.هـ.ر)
طناب انداختن- ستون سوراخ داری را در زمین می نشانند و دو سرِ طنابی را که دور گردن محکوم پیچیده است از آن سوراخ می گذارنند! گاو آن طناب را می کشد و محکوم با فشار آن جان می دهد.
گردن زدن- (قطع سرِ محکوم ظاهراً به ضرب شمشیر یا مانند آن).
از مجازاتهای سنگین زیر، به چهار میخ کشیدن و پِی بریدن، یوشیدا یاد نکرده اما فوروکاوا در این باره نوشته است:
به چهار میخ کشیدن- چند جا از ران تا سر محکوم را به تخته ای می کوبند.
پی بریدن و تن بریدن(!)
شقه کردن- هر پای محکوم را به اسب یا گاری می بندند و با حرکت آنها( به دو جهت) تنش از هم دریده می شود.
2- مجازاتهای وسط
گوش بریدندماغ بریدن
پا بریدن، بازو بریدن، دست بریدن
3- مجازاتهای سبک
چوب زدن( فوروکاوا« چوب بریدن» نوشته است.)پشت زدن( چوب زدن به پشت یا پشت گردنی!)
چوب و فلک کردن
جریمه گرفتن
ضبط و مصادره اموال
و باز، به روایت «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» این مجازات هم معمول بود که محکوم را به دهانه توپ می بستند و آن را آتش می کردند( به دهنه توپ گذاشتن). ویلسون(S.G.Wilson) که از سال 1880 مدت پانزده سال به عنوان مبلّغ مذهبی در تبریز می زیست شاهد اجرای این مجازات درباره یک دزد معتبر بود.(10)
بسیاری از محکومان( به اعدام) را پیش از مجازات در حالی که از بینی شان نخ گذرانده بودند در سراسر تهران می گرداندند و دژخیم با نشان دادن او از مردم( معمولاً دکانداران) انعامی می گرفت( یوشیدا، ص 169. نیز نگاه کنید به سرگذشت حاجی بابای اصفهانی، ج2، ص 350 ترجمه ژاپنی).
در کتاب یوشیدا این اخّاذی که کسبی بود با وسیله ساختن محکوم به اعدام، به صورت«بخشش» نوشته شده است. این مجازات برای یوشیدا و همراهانش ستمگرانه نمود. گاهی مجازات شامل پدر و مادر، زن و فرزندان و خویشان گناهکار هم می شد و همه آنها اموالشان ضبط می شد. دادرسی یک منبع درآمد بود. به نوشته فوروکاوا:« کسانی که می خواهند از اجرای قانون فرار کنند، می توانند مجازات را با دادن مال بخرند. این از عدالت دور است»(ص 47). شرح فساد مأمور مجازات و اخاذی او از کسی که محکوم به تازیانه خوردن شده بود در سرگذشت حاجی بابای اصفهانی به صورتی لطیفه آمیز نوشته شده است.
در اواخر دوره قاجار برای وضع قانون و اصلاح عدلیّه کوشش شد. مشیرالدوله نائینی وزیر عدلیه به این کار شوق فراوان داشت. اما چون شاه و اعیان دولت با او در این کار همراه نبودند، کامیاب نشد(11)(12).
5- انعام و تعارف
یکی از چیزهایی که مسافران ژاپنی را به تعجب آورد، بی ترتیبی( حقوق و مرسوم) در ایران بود.در ایران حقوق فراشان و گماشتگان کم بود( یا که مواجبی نداشتند) و گرفتن تعارف برایشان منبع درآمد بود. بسیاری از اعیان و دارایان به نوکرها مواجب نمی دادند، اما خود هم از دادن تعارف و انعام به ستوه بودند. سرگذشت حاجی بابای اصفهانی شرحی در این باره دارد(ج2، ص 348).
معتمدالدوله والیِ فارس اسبی برای یوشیدا هدیه فرستاد. یوشیدا در مقابل، برای تشکر، گلدان و هدایای دیگر داد. اما به نوکرهای والی که اسب پیشکشی او را آوردند می بایست 130 قران بدهد. در این زمان گندم در تهران خرواری 100 قران بود( در سال گرانی) و متوسط درآمد سرانه 200 قران در سال بود. با ملاحظه اینها معلوم می شود که 130 قران چه پول کلانی بود. انعام دو سه برابر ارزش هدیه بود. و فوروکاوا می نویسد:« عادت بداین ولایت چنین است. رسم اداری اینجا تقریباً به چین شبیه است»(ص 73). این وضع خواه ناخواه آنها را ناراحت ساخت.
اعیان برای آنها چیزهای خوردنی پیشکش می فرستادند، اما هربار می بایست به نوکر انعام داد. اگر قیمت پیشکشی دو سه قران بود، همیشه می بایست چهار یا پنج قران انعام پرداخته شود(فوروکاوا، ص 70-71). وقتی که شاه در تهران برایشان هدیه ای فرستاد، فراشان از ایشان انتظار 100 قران انعام داشتند(فوروکاوا، ص 230). این وضع برای مسافران ژاپنی ناپسند بود، زیرا هرکار که می کردند می بایست انعامی بدهند.
مسافران باختری در کتابها و سفرنامه هاشان از رسم تعارف و انعام انتقاد کرده اند. اما بسیاری از آنها درباره این وضع از پیش می دانستند و در جامعه خود آنها هم این سنخ رسم به کیفیتی دیگر بود. اما یوشیدا و همراهانش که دنیایی جز ژاپن نمی شناختند و درباره رسم دادن و گرفتن تعارف و انعام چیزی نمی دانستند، برخورد با این وضع برایشان تکان دهنده بود. چینن رسم و رفتاری در ژاپن نبود.
آنها از رویه فراشان هم ناراحت شدند. فوروکاوا می گوید که از والی تا فراش حکومت همه پنهانی و همیشه رشوه می گیرند و جز در فکر منفعت خود نیستند. او، برای نمونه، شرح می دهد که وقتی که دفتر تلگراف و تلفن شیراز را می ساختند، برای هزینه این کار 10/000 تومان از دولت گرفتند، اما از این پول والی فارس و مشیرالملک هر یک 2/000 تومان بردند و 1/500 تومان آن هم نصیب چند کس دیگر شد و سرانجام برای ساختن بنا فقط 4/500 تومان هزینه کردند.
تحمل فساد برای مسافران ژاپنی آسان نبود. تویوکیچی یه ناگا(Toyokichi Ienaga)(فرستاده حکومت ژاپنی تایوان که در سال 1899 به ایران آمد) در کتابش،« سفرنامه آسیایی»، از فساد فراش و چاپار و اجزای حکومت انتقاد کرده است.
6- تجارت خارجی ایران
وزارتخارجه ژاپن از طریق وزیر مختار بریتانیا در توکیو از وزارت خارجه انگلیس درخواست مساعدت و همراهی( با هیئت یوشیدا) کرده بود. اما سفارت انگلیس در تهران در برابر آنها سردی نشان داد. راس(Ross)نماینده حکومت هند مقیم بوشهر، ورود یوشیدا و همراهان را به وزیر مختار انگلیس در تهران تلگراف کرد(13)، اما ترتیب اثری داده نشد. فرستادگان ژاپنی یک شب در عرشه کشتی جنگی هی یِی ( در بوشهر)مهمانی دادند، اما از نمایندگان سیاسی انگلیس کسی در آن حاضر نشد( فوروکاوا، ص 163). آنها به تجارتخانه های خارجی اطمینان کردند. آن روزها بزرگترین شعبه شرکت خارجی در بوشهر، بازرگانی هاتس(Hotz And Son)بود و هیأت ژاپنی در مدت توقف در بوشهر در بنای این تجارتخانه مسکن گرفتند، و در اصفهان هم در خانه مدیر شعبه این شرکت ماندند.این شرکت هلندی بود. آن روزها در ایران فقط انگلیس، روسیه، فرانسه، آلمان، اتریش و ایتالیا سفارتخانه داشتند. بنابراین، شرکت هاتس مرکز خود را به انگلیس برد و در اینجا در حمایت دولت انگلیس کار می کرد. همینطور شرکت زیگلر (Ziegler and Co) که شرکت سویسی بود، چون سویس در ایران نماینده کنسولی نداشت، در حمایت انگلیس فعالیت می کرد(14).
تجارتخانه های خارجی می بایست در حمایت کشور نیرومندی باشند تا در دعواهای تجاری با بازرگانان ایرانی دشواری پیدا نکنند، و نیز غرامت راهزنی و دزدیده شدن (مال التجاره شان) را از دولت ایران بخواهند. تجارتخانه های خارجی زیر حمایت بزرگترین کشور سوداگر جهان( انگلیس) داد و ستد می کردند.
یوشیدا و همراهانش از این تجارتخانه ها راهنمایی سفر و آگاهی های گوناگون درباره ایران گرفتند. شعبه این شرکت ها در اصفهان بیشتر در معامله تریاک فعالیت می کردند و در سفرنامه ها چیزهایی درباره تجارت تریاک نوشته شده است.
یه ناگا( فرستاده حکومت(ژاپنی) تایوان که در سال 1899 به ایران آمد) از تایوان به شرکت تجاری (در سوریه) پول حواله کرد. به نظر می آید که شرکت های خارجی در آن روزها جز معاملات تجاری به معنای خاص، کارهای گوناگون می کردند.
7- درباره مانکجی
در ایران، تاجرهای پارسی(زرتشتی) زیاد بودند. در اسناد سیاسی بریتانیا ذکر شده است که در سال 1893 در کرمان 300 بازرگان انگلیسی-هندی بودند(15). گذشته از این، در نواحی یزد پارسیان زیاد زندگی می کردند و چه بسا که مورد آزار واقع می شدند.پارسیان مقیم هند از دولت انگلیس درخواست حمایت از پارسیان ایران را کردند. بنابراین حکومت هند در این کار ترتیب هایی داد و در سال 1854« مجمع مدیره صندوق بهبود وضع پارسیان ایران» (Managing Committee of the Zoroastrian Amelioration Fund را درست کرد و سپس مانکجی Manekji Limji Hatarai) نام را که یک زرتشتی مقیم بمبئی بود، به ایران فرستاد. او در حمایت دولت بریتانیا، نفوذ کلام زیاد در دولت ایران داشت، و به رعایت و حمایت پارسیان اینجا کوشید(16).
ظل السلطان والی اصفهان می خواست که دختری پارسی را به حرم خود ببرد. اما چون پدر و مادرش گردن ننهادند، شاهزاده فرمانروا آنها را در فشار نهاد. مانکجی این قضیه را به (ناصرالدین) شاه گزارش کرد و او دستور داد که متعرّض این خانواده نشوند. یوشیدا در سفرنامه اش درباره این ماجرا نوشته است(ص 157).
مانکجی برای سامان دادن به وضع پارسیان کار می کرد. یوشیدا در تهران که بود هر روز او را می دید.(با این آشنایی)، مانکجی برادرزاده خود را برای مترجمی پیش یوشیدا فرستاد. این جوان کیفیت کار ایران را خوب می دانست و یوشیدا توانست آگاهی های مهم درباره وضع اقتصادی و تجاری ایران از او بگیرد.
مانکجی، جز حامی پارسیان، تاجر معتبری هم بود. یوشیدا او را «تاجر بزرگ هندی» می نامد(همانجا). در اسناد سیاسی بریتانیا( شماره 365/ 60 به تاریخ 3 نوامبر 1874) می بینیم که مانکجی به سه ایرانی 600/ 41 تومان وام داد( سندی درباره این وام هست که دو خانه بزرگ و 18 پارچه آبادی در مازندران و برات دولتی وثیقه این وام شد). با این حساب می شود فکر کرد که او تاجر بزرگی بود.
به علاوه، مانکجی محققاً آگاهیهایی درباره وضع تجاری ایران جمع آوری می کرد. «تاریخ کاشان»، یکی از بررسیهای جغرافیایی که در قرن 19 تدوین شد، در پاسخ پرسشی که مانکجی از دولت ایران کرد نوشته شده است. همین سان، در گرد آوردن اطلاعات دیگر هم او صورت رسمی و دولتی به کار خود داده بود.(17) جز از این راه ممکن نبود که نقشه ها و اطلاعات اقلیمی به تقاضای او فراهم شود.
هرچند که هنوز سندی در این باره ندیده ام، اما شاید که مانکجی در خدمت حکومت هند بود، زیرا که او می توانست خوب فارسی حرف بزند و مخبر و گزارش دهنده در میان ایرانیها زیاد داشت، و از این رو بهترین مرجع جمع آوری اطلاعات بود.
8- استبداد حکومت
مسافران ژاپنی در نظام حکومت استبدادی ایران دقیق شدند. در این باره یوشیدا می نویسد که آنگاه که فرمانروای مستبد عصبانی شود، خشم او هولناک تر از رعد است. یوشیدا(ناصرالدین)شاه را مستبدی بوالهوس یافته است. این بسیار درست است زیرا که دمدمی بودن صفت نوعی فرمانروای مستبد است. استبداد حکومت و دمدمی مزاج بودن حاکم در ایران قرن بیستم هم کم و بیش صدق می کند.سپهسالار که دوم زمامدار ترقیخواه پس از امیرکبیر بود، پس از رسیدن یوشیدا و همراهان او به تهران مقامش را از دست داد، و آنها نمونه ای از مصادره اموال را به چشم دیدند. همین که سپهسالار که از وزارت خارجه معزول شده بود، با خانواده اش عازم ولایت خود، قزوین شد، مأمور دیوانی مصادره اموال وارد خانه شد و دارایی او را در اختیار گرفت. پس از آن اوباش، که خانه را دوره کرده بودند، ریختند و مانده اموال را به یغما بردند. یوشیدا می نویسد:« آن همه جاه و مقام به لحظه ای هیچ و پوچ شد»(18).
«آنچه که شگفت آور می یابیم، قدرت مطلق شاه ایران است و چیزی که رقّت بار است ناتوانی مقامهای زیردست اوست»(یوشیدا، ص31-130). این سخن برای بر رسیدن حال و روز ایران در این روزگار هم به کار می آید.
این معنی واقعیت تاریخ ایران بود که برای هر عصر صادق است. کسی هم که در پایگاه قدرت نشسته است، همیشه تب و تاب و«ناراحتی» دارد. این ویژگی اجتماع ایران بود.
بدینسان، مقام و منصب دیوانی هم بی ثبات بود.
«کسی که نظر عنایت شاه را دریابد، اگر هم مردی بی نام و نشان باشد، به زودی مقام عالی و خانه و زندگی خوب و درجه و اعتبار پیدا می کند. اما همین که مورد خشم شاه شد، همه چیز را از دست می دهد و تنها و بی پناه می مانَد»(یوشیدا، ص 175).
یکبار یک والی هنگام تصدیّش مال فراوان از مردم گرفت و چون به تهران برگشت پول زیاد داشت. شاه که این را شنید( به رسم مهمانی) به خانه او رفت و پس از ضیافت فرمان داد که او همه دار و ندارش را بیاورد و تقدیم کند. این گونه، او هرچه را که سالها به دست آورده بود، یک شبه از دست داد( همانجا). مقام و نفوذ افراد بی قوام بود. ایران نمونه اجتماعی بود بی استحکام و ثبات و دستخوش آشوب.
یوشیدا و همراهانش در شیراز با شاهزاده والی ملاقات کردند. در این دیدار، حکمران فارس از آنها درباره طریقه زراعت چای زیاد پرسید و پیشنهاد کرد که از ژاپن کشاورز چایکار استخدام کند و کاشت و تجارت چای را رونق بدهد(فوروکاوا، ص 179). تجارت محصول کشاورزی در آن زمان رو به رونق بود و این حکمران هم برای توسعه زراعت اهتمام داشت. مصرفِ چای در ایران زیاد می شد و چای از واردات مهم بود. چون یک مقصود عمده بازرگانان ژاپنی فروختن چای بود، والی فارس درباره طریقه زراعت چای از آنها پرسید. او یوشیدا و همراهانش را پذیرفت، و چنانکه پیشتر گفته شد، یک اسب به آنها پیشکش کرد.
آنها ظل السلطان والی اصفهان را که در آن وقت بر سر قدرت بود ندیدند، اما از شهرتِ بد او یاد کرده اند.
9-قدرت علماء
شاه زورگو بود و به خواست مردم اهمیت نمی داد، اما معلوم بود که روحانیون بیشتر قدرت دارند تا شاه. در دوره حکومت قاجار روحانیان عالی شیعه قدرتشان زیادتر شد. چنین پیداست که علمای شیعه که به «یکی بودنِ دین و دولت» عقیده دارند، به جایی که باید برسند فراز آمدند.یک نمونه از نفوذ سیاسی روحانیان این است: سرباز روسی از زنِ گرجی مسلمان هتکِ ناموس کرد. آنها این را امرِ خطیر دیدند و شاه را که در اصل حاضر به جنگ با روسیه نبود مجبور کردند که دومین جنگ با روسیه را شروع کند. نمونه دیگر واقعه زیر است: در اجرای موادِ عهدنامه ترکمنچای، زن ارمنی اصلِ مسلمانی را که در حرم یکی از اعیان دولت بود، به روسیه تسلیم کردند و این پیشامد احساسات علماء را برانگیخت. پس آنها تصمیم گرفتند که آن زنِ مسلمان را از دست کفار(روس) بازگیرند. مردم به کنسولگری روسیه حمله بردند و بیشتر مأموران روسی را که گریبایدوف هم از آن میان بود، کشتند(19).
یوشیدا درباره قدرت علمای دین می نویسد:
1- بستن عهدنامه( و امتیازنامه ها با خارج)از کارهایی است که شاه خود تصمیم می گیرد. اما اگر روحانیان آن را مناسب با موازین دین ندانند، قدرت ردّ آن را دارند.
2- آموزش و کارهای عام المنفعه دیگر اگر با مشورت علماء صورت نگیرد، انجام پذیر نیست.
3- روحانیان(و افراد مسلمان) می توانند از رفتار و لباس و ظاهر مردم انتقاد کنند(امر به معروف و نهی از منکر). فوروکاوا نیز می گوید:« علمای مسلمان همیشه نفوذ سیاسی دارند و قدرت آنها در کشورها و میان اهل مذاهب دیگر همتا ندارد... قدرت واقعی علماء گاه با قدرت شاه تقریباً برابر و از قدرت صدراعظم بیشتر است.»(ص 46).فوروکاوا برای نمونه اشاره دارد که سپهسالار (میرزا حسین خان) در نتیجه فشار علمای دین مقام صدارت را از دست داد(نگاه کنید به شرح شماره 8).
دین در ایران قدرت و نفوذ سیاسی داشت. ژاپنیان نمی توانستند این را خوب بفهمند و از این رو فرق شیعه و سنّی را با «هوکه» و «مونتو» در آیین بودا مقایسه کردند( یوشیدا، ص 171)(20).
10- وضع قشون
ترتیب لشکر و نیروی نظامی از امور مهم یک کشور متجدّد است، اما آن روزها نظم لشکری ایران هیچ به پای ژاپن نمی رسید. خدمت نظام و مشقِ نظامی وجود نداشت، سربازها بی جیره و مواجب بودند و می بایست به کار و حرفه ای بپردازند تا زندگیشان را بگذرانند، و سران لشکر هم قدرت و قابلیّتی نداشتند. تفنگها هم زنگ زده بود و سربازها نمی توانستند آن را به کار ببرند. افسر خارجی به سربازان ایرانی مشق و تعلیم می داد، اما آنها هیچ وقت قوی نبودند. لوله و دهانه خیلی از تفنگ ها کج و خم و ناهموار شده بود و سربازها نمی توانستند خوب نشانه بگیرند.هر ولایت می بایست تعداد معین و مقرر( برابر دفتر جمع) سرباز آماده داشته باشد، اما می گویند که حاکم و والی پیرها و بچه ها را در شمار سربازها می نوشت تا عدد را تکمیل کند(ص 67-166).
انگلیس و روسیه و دیگر دولتهای نیرومند آن وقت نیروی نظامی محافظ برای سفارت و کنسولگری خود داشتند. این نیروها خیلی قوی بود و هنگام به سلطنت رسیدن پادشاه تازه که آشوب سیاسی روی می داد، به آرام ساختن اوضاع کمک می کرد.
شرحِ فوروکاوا درباره وضع قشونِ ایران مفصّل است و او با استفاده از منابع به مقایسه برآمده است.
مهدیقلی هدایت( مخبرالسلطنه) که از ژاپن دیدار کرد( زمستان 1903-1904، و سفرنامه ای هم نوشته است)، و همراهانش، در کیوتو با دیدن اینکه اهالی جوانانشان را با شوق به خدمت نظام می فرستند، حسرت بردند(21). این نشان می دهد که دولتمداران هم اندیشه اصلاح وضع قشون را داشتند(22).
برای کسی که تازه به این کشور آمده بود وضع اندرون(حرم) هم دیدنی بود. نزدیک جایی که یوشیدا و همراهان او اقامت کردند ساختمانی بود که پیشتر حرمخانه بود. آنها انعامی به نگهبان دادند و تویِ این ساختمان را تماشا کردند. دور این بنا را دیوارِ آجری که بلندیش حدود هفت متر بود احاطه می کرد و دروازه ورودی در وسط ساختمان بود. اتاقها به حیاط باز می شد و با طرح و نقش یا با کاشی آرایش شده بود و در حیاط گل و درخت کاشته بودند. آب نماهای کوچکی هم در میان حیاط بود( ص 410-140). اعیان دولت هر یک( به تناسب وضع خود) اندرونی داشتند، و می گویند که در حرم پادشاه یکصد و هفتاد زن بودند.
«سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» درباره پزشک اندرون شاه نوشته است.
درباره لباس، بزرگان و اعیان کلاه پشمی سیاه بر سر می گذاشتند و قبایی که آستین گشاد و یقه پهن داشت و شلوار با کفش چرمی سبک می پوشیدند. متجددها کلاه ایرانی نداشتند و نیز لباس اروپائی می پوشیدند. از هر ده صاحب منصب دیوانی چهارتاشان لباس اروپایی می پوشیدند و شش نفرشان لباس مرسوم ایرانی داشتند(23)(ص 140).
پس از آنکه شاه به اروپا سفر کرد، به نوسازیِ شهر تهران به الگوی پاریس پرداخت و دور شهر دیوار و خندقی هشت گوشه ساخته شد. فوروکاوا این دیوار و خندق را اندازه گرفته و پهنای خندق را 3 تا 6 متر و عرض دیوار را 3 تا 3/5 متر نوشته است. در خیابان شهر هم چراغ گاز کار گذاشته بودند، اما پس از تمام شدن سوخت چراغ، که شمع در آن می سوخت، شهر تاریک می شد(ص 210).
در سال 1888 یک خط آهن(از تهران) تا شاه عبدالعظیم کشیده شد و در سال 1889 خط واگن در شهر به راه افتاد. وقتی که یوشیدا و همراهانش به ایران رسیدند این سوغات های فرنگ هنوز نبود.
فوروکاوا جمعیت تهران را در این وقت 85/000 نفر نوشته است؛ پس تبریز( با 120 هزار نفر جمعیت)بزرگترین شهر بود(فوروکاوا، ص 7). اما در تحقیق تازه، جمعیت تهران در آن هنگام حدود 150/000 نفر برآورد شده است.(24)
11- هدف سفارت یوشیدا
گروه یوشیدا روز دهم سپتامبر(1880) به تهران رسید و تا روز سی ام دسامبر(حدود یکصد و ده روز) در این شهر ماند. در آن وقت در تهران دو هتل اروپایی بود. آنها ابتدا در هتل پِره (Prevot)(25) که مدیر فرانسوی داشت، جا گرفتند، اما بعد از چند روز به مهمانسرایی که دولت ایران در اختیارشان گذاشت، منتقل شدند. اما اتاقهای این عمارت، جز اثاث محقّری، برهنه بود و کف پوشی هم نداشت. آنها می بایست اثاثه برای آنجا بخرند و نوکر استخدام کنند. وضع غذا ناراحت تر از همه بود. گاه می بایست به هتل بروند تا غذا بخورند.(ص 127)چنانکه پیشتر یاد شد، نمایندگی سیاسی انگلیس نسبت به آنها رفتاری سرد داشت. وقتی که این هیأت به تهران رسید، تا مدتی کسی سراغی از آنها نگرفت.
آنها می خواستند شاه را ببینند. در بی ترتیبی روزهای پس از برکناری سپهسالار، که تصدی وزارت خارجه را داشت، پذیرفته شدن آنها پیش شاه به تعویق انداخته شد، زیرا که فکر می کردند که سپهسالار آنها را دعوت کرده است. پس از اینکه آنها اصرار ورزیدند و درخواست خود را تکرار و تجدید کردند، سرانجام توانستند در روز بیست و هفتم سپتامبر شاه را ببینند. شاه در این دیدار به تفصیل درباره راه آهن( و ایجاد آن در ژاپن) پرسید و بخصوص می خواست بداند که چه اندازه از تکنولوژی و مصالح این کار را از خارج وارد کردند. او درباره تسلیحات و تعداد افراد قشون و اینکه ترتیب و تدارک آن اروپایی شده است یا نه، نیز پرسید. شاه درباره سلسله امپراتوری و مشروطیت ژاپن هم پرسید. این چیزها در آن وقت مورد توجه و علاقه بسیاری از مردم(ایران)بود.
هیأت یوشیدا احترام و پذیرایی بایسته نشد. در سال 1874 که هیأت سفارتی از برمه به ایران آمد از آن استقبال و تصمیم گرفته شده بود که به رعایت ادب و به رسم مقابله، هیأت سفارتی به آنجا فرستاده شود(26).
یوشیدا و همراهان او بطور شایسته استقبال نشدند. اما چنین نبود که این هیأت سفارت از کشور ناشناخته بی نام و نشانی( و بی مقدمه) آمده باشد.
سال |
چای(تُن) |
ابریشم خام |
1872 |
(8840) 4226 |
5205 |
1876 |
(12136) 5454 |
13198 |
1877 |
(12431) 4375 |
9627 |
1878 |
(13055) 4284 |
7889 |
1879 |
(17161) 7446 |
9735 |
1880 |
(18197) 7498 |
8607 |
(نقل از نشریه بانک ژاپن، آمار اقتصاد کشور از دوره مِیجی-1867 و پس از آن- سال 1908، ص 282).
در سال 1879 که ناصرالدین شاه به سفر اروپا رفت، در سن پترزبورگ پایتخت روسیه، بویو اِنوموتو(B.Enomoto) سفیر ژاپن را به حضور پذیرفت و در این دیدار درباره بستن عهدنامه ای میان دو کشور مذاکره شد. انوموتو که به ژاپن برگشت، فرستادن هیأت سفارتی به ایران را پیشنهاد کرد. از طرف دیگر، مذاکرات میان دو دولت( در سطح دیپلماتیک و در سن پترزبورگ) پیشرفت کرد تا آنجا که کاردار ایران طرح پیمانی را تسلیم کنسول ژاپن نمود. در آغاز سال 1880 قرار شده بود که کشتی جنگی هی یِی از اقیانوس هند بگذرد و مانور بدهد. در فرستادن هیأت سفارت هم شتاب شد چون تصمیم بر این شد که آنها با این کشتی رهسپار شوند. پس فرصتی نبود که طرح پیمان با دولت ایران بررسی و درباره مواد مذاکره از پیش اندیشیده شود.
این هیأت مأموریت دیپلماتیک و ایجاد روابط سیاسی نداشت. به یوشیدا هم هیچگونه اعتبارنامه ای داده نشده بود. صدر این هیأت از مأموران عالی رتبه وزارت خارجه ژاپن نبود. چنین می نماید که آنها بی آگاهی بایسته و اطمینان از منظور و مقصود ایران به راه افتادند.
دستورالعملی به یوشیدا داده شده بود. اما این کاغذ اختیار تحقیق و تدبیر بیشتری را به او نمی داد. این دستور کار، درباره مذاکره با دولت ایران می گفت:« نخست باید توجه کنید و سود و زیان را بسنجید و موجباتِ آن را بررسید. اگر دریافتید که بنا به برآوردتان این بازرگانی سود نخواهد داشت، راهی پیدا کنید که از بستن پیمان دوری کنیم. اگر هم ببینید که بازرگانی با ایران سود دارد، در این کار تدبیر کنید و چیزی بروز ندهید.» از این سند می بینیم که دولت ژاپن خوب مواظب کار بود. شاید که این رفتار ژاپن با فکر و نیّت ایران تباین داشت. عجیب نبود که دولت ایران استقبالی از این هیأت نشان نداد.
گزارش تامسون( وزیر مختار بریتانیا، سند شماره 428/ 62 تاریخ 1 اکتبر 1880 از اسناد سیاسی انگلیس) می گوید که مأموریت اصلی این هیأت برآورد تجاری و بازاریابی بود، اما از دید خودشان کار آنها فقط بررسی مقدماتی بود. برای شروع تجارت لازم بود که هیأت سفارتی فرستاده شود که بتواند دشواریهای کار بازرگانی را حل کند و نیز امتیاز دولت کامله الوداد را(برای ژاپن از دولت ایران) بگیرد، اما ایران نظری به اعطای عنوان دولت کامله الوداد که در آن روزگار در وضع نابرابر درباره بسیاری از دولتها برقرار شده بود، درباره ژاپن نداشت(27). گمان می رود که این مسأله بزرگترین دشواری در مذاکره میان ایران و ژاپن بود. برخلاف نظر اِنوموتو(سفیر ژاپن در روسیه)هیأتی غیررسمی از مقامهای پایین رتبه و بازرگانان به ایران فرستاده شد.
برای نمایندگان بازرگانان در این هیأت ماگو ایچیرو یوکایاما که مقام سوم و نایب رئیس شرکت اوکوُرا بود، برگزیده شد.
کیهاچیرو اوکورا در سال 1872 و پس از بازگشت از دیدار اروپا و امریکا شرکت اوکورا را بنیاد کرده بود تا در بازرگانی خارجی که تا آن وقت در غلبه تجارتخانه های خارجی بود، فعالیت کند. یوکویاما نیز یکی از سرمایه گذاران این شرکت بود. یک سال بعد، در 1873، اوکورا نخستین(شعبه) تجارتخانه ژاپنی را در لندن باز کرد. این شرکت بیشتر در صادرات چای سبز فعالیت داشت. با همّت و کوشش او، چای ژاپن به بازارهای خارج راه باز کرد و این شرکت نماینده صادرات آن شد.(28)
در سال 1872 چای ژاپن در نمایشگاه جهانی بازرگانی در وین ارائه شد. در سال 1880 ارزش مجموع صادرات چای ژاپن به هفت میلیون و پانصد هزار ین رسید و در صادرات ژاپن مقام دوم را، پس از ابریشم خام، داشت.
یوکویاما مسلماً برای این به عضویت این هیأت انتخاب شد که بررسی کند که آیا ایران بازار امیدبخشی برای چای ژاپن هست یا نه. آنها نمونه چای بسیار همراه بردند، بازار نمونه ای باز کردند و این چای را در آنجا فروختند. در برآورد رقم واردات ایران نوشته شده است که در سال 1880 چای ژاپن به ارزش 11/000 روپیه از طریق بوشهر وارد شد(کل ارزش واردات چای 160/000 روپیه بود)(29)، اما بعد از آن تا مدتی واردات چای از ژاپن نبود. معلوم می شود که این همان چای است که یوکویاما به عنوان نمونه همراه برد. این تاجرها جز چای کالای گوناگون بردند. آنها در بوشهر و تهران بازار نمونه باز کردند. اما با اینکه بازار و کالای آنها برای اروپاییان مطلوب بود، ایرانیها استقبالی از آن نکردند. فوروکاوا هم نوشته است:« ایرانیها مانند کسانی هستند که دوغ و دوشاب را از هم فرق نمی گذارند». پیداست که این بازرگانان ایران را بازار مناسبی برای ژاپن نیافتند.
در هر دو کتاب(سفرنامه های یوشیدا و فوروکاوا) درباره اقتصاد ایران زیاد نوشته نشده است. اما راجع به کاشت درخت توت گفته اند که در دوره محمدشاه (48-1834)فرمان کاشتن درخت توت در نزدیکی تهران داده شد، و دیگر اینکه نزدیک دریای خزر درخت توت کهنسال زیاد است، فوروکاوا می نویسد که «منظره آن توتستان مثل درختان توت نزدیک یونه زاوا است، و این درختان همه کوتاه شده و به درختان نزدیک جوشو مانندست»(ص 188).
فوروکاوا در کتابش از «گزارش اداره خلیج»(Persian Gule Administration Report- شعبه حکومت انگلیسی هند- نیز نقل کرده و گزارش زراعت کاروان در آن جالبتر از همه است.)
بعد از هیأت یوشیدا، در سالهای 96-1895 یاسوماسا فوُکوُشیما فرستاده ژاپن سفری به ایران کرد، و در سالهای 1900-1899 تویوکیچی یه ناگا از حکومت(ژاپنی)تایوان به ایران آمد. اما پس از استقرار حکومت رضاشاه( 1826) بود که مناسبات (رسمی)میان دو کشور ایجاد شد.
شوکو اوکازاکی، ماه ژوئیه 1985.
پی نوشت ها :
1. از : آینده، سال پانزدهم، ش 3-5(خرداد- مرداد 1368)، ص 75-250.
2. در نامه ای که به تاریخ 2 آوریل 1880 از تسونه تامی سانو به کائورو اینووه فرستاده شده نام تاتسوجیرو تسوجی نیامده است، و نیز سفرنامه یوشیدا بازرگانان همراه هیأت را جز یوکویاما و ایواتارو اسااوکا دو نفر دیگر نوشته است. ئه ایجی اینووه(ایراندوست فارسی دان که در سال 1986 درگذشت) گویوئو گاکاری را همان بازرگان درجه دوم دانسته است.(خبرنامه انجمن دوستی ایران و ژاپن، 1986، ش1، ص 9).
3. از استاد سان ئه کی ناکااوکا از دانشگاه کوکوُسای- شوکا که این مطلب را در اختیارم گذاشتند، سپاسگزارم.
4. درباره کاروانسرا نگاه کنید به شرح تسوتومو ساکاموتو در «جهان اسلام» تألیف اوکازاکی و استاد کاتسوفوجی در دوره دوم آن، ش 4، ص 43-37.
5. یک فرسنگ(فرسخ) شش کیلومتر است. فوروکاوا فکر کرده که فرسخ برابر است با یک و نیم«ری» (واحد طول ژاپن، مسافتی که مردم خوش بنیه می توانند در یک ساعت بپیمایند)(ص 115).
6. « سخن های آسیای میانه»، نوشته فوجیموتو، سوئه ئو، و اوکازاکی( نشر کؤیو-شوبو، 1985)، ص 233 و 39-238.
7.« از آسیای میانه تا عربستان» نوشته یاسوُماسا فوُکوشیما(نشر توکیو- گای، 1944)، ص 4.
8.G.N.Curzon,Persia and the Persian Question(London,1872),p.609,and;C.Issami,The Economic History of Iran(Chicago,1971),p.153.
9. مهدیقلی، هدایت، سفرنامه تشرف به مکه...(تهران، 1324)، ص 103.
10. «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی»(ترجمه ژاپنی)(نشر هیبونشا، تویو- بوُنکو، 1984)، ج2،ص 350؛ S.G.Wilson,Persian Life and Customs(London,1980),p.185. و ناصر نجمی، دارالخلافه تهران(تهران، 1348)، 219.
11. اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار(تهران، 1342)، ص 248.
12. عبدالله مستوفی می نویسد:« مشیرالدوله... چنان اطراف کار دادگستری را جمع نمود که برای مخالف و مؤالف مجال انکار باقی نگذاشت حتی دست و پای حکام را در اجرای تنبیهات بدنی و احکام قتل، بست و در این زمینه ملفوفه فرمانی هم صادر و به حکام ابلاغ شد. شاه در این ملفوفه فرمان، کار حکام را در اعمال جزائی قلمرو خود به حبس متهم و تحقیقات مقدماتی و ارسال نتیجه آن به مرکز منحصر کرد. دادن حکم را به شخص خود شاه، و در حقیقت به وزارت عدلیه، اختصاص داد. مخصوصاً ملفوفه فرمانی که در این موضوع به ولیعهد خطاب کرده بود در روزنامه منتشر شد که باقی حکام حتی عموها و سایر پسرهای شاه هم تکلیف خود را بدانند. ربیع الثانی 1288».(شرح زندگانی من، ج1، ص 15-113).
13.اسناد سیاسی وزارت خارجه بریتانیا(F.O) شماره 428/ 60 از تهران، R.J.Thomson 9 ژوئن 1888.
14. D.Wright,English amongst the persians(London,1977),and.;Curzon,vol.1 p.375.
15. اسناد سیاسی وزارت خارجه بریتانیا(F.O)، شماره 572/ 248، 16 ژانویه 1983، از Lascalles Preece.
16.اسناد سیاسی وزارت خارجه بریتانیا(F.O)، شماره 450/ 60، 8 سپتامبر 1882.
17.C.A.Storey,Persian Literature,vol.1(London,1953),p.350.
18.ناظم الاسلام کرمانی در«تاریخ بیداری ایرانیان» در شرح حال میرزا حسین خان سپهسالار می نویسد:
«... ابتدا او را سپهسالار اعظم و بعد صدراعظم نمودند. اگرچه ابتدا صدارت او مقارن با گرانی و قحطی سال 1288 شد و این فقره شکستی به کار او وارد آورد، مع ذلک کفایت و قابلیت خود را ظاهر ساخت. چون مقصود او ترویج معارف و وضع قانون بود و بدون همراهی شاه صورت نمی گرفت، خواست چشم و گوش ناصرالدینشاه را باز کند و ترقی دول مشروطه را برأی العین ببیند، او را به سیر و سیاحت اروپا برد. در غیابِ او درباریان، علماء عظام تهران را ترسانیدند که مشیرالدوله می خواهد وضع فرنگستان را در ایران جاری کند و امتیاز خط آهن را به انگلیسی ها داده است. لذا مرحوم حاجی ملاعلی(کنی) و آقا سید صالح عرب و عده دیگری از علماء و غیرهم حکم به کفر مشیرالدوله نمودند. زمانی که ناصرالدینشاه به سرحد ایران معاودت نمود در رشت لایحه علماء به او رسید که مشیرالدوله نباید به ایران بیاید و اگر بخواهید او را به طهران بیاورید ما شما را به سمت پادشاهی نمی شناسیم. ناصرالدینشاه از آوردن مشیرالدوله خائف شده او را معزول نموده در رشت به عنوان حکومت گذارده و خود به طهران آمد.
و در سال 1291 از رشت به طهران احضار شد و او را وزیر دول خارجه و بعد از آن سپهسالاری اعظم را بر آن شغل خطیر افزودند. اما مشیرالدوله دانست که حفظ مقام و مسند او به همراهی با جماعت است. لذا در مقام جلب قلوب و جذب میل خواص برآمد...مجملاً آنهایی که مشیرالدوله را تکفیر می نمودند همه برگشتند، بعضی هم او را تعدیل کردند جز مرحوم حاج ملاعلی که این شخص بزرگ از حکم خود نکول نکرد...
باری، ایستادگی مرحوم ملاعلی باعث شد که باز مشیرالدوله را از کار معزول نموده و به قزوین فرستادند.»(ص 35-134).
19. عبدالله مستوفی نوشته است:«... یکی از شرایط این عهدنامه(ترکمان چای) استرداد اسرای طرفین بود. آقامحمدخان در سفرهای جنگی خود زن و دختر زیادی از گرجیها به اسارت آورده بود که ایرانیها با آنها ازدواج کرده و آنها اسلام هم قبول کرده بودند و از ایرانیها فرزندان داشتند. گریبایدوف سفیر روس ... از حق کاپیتولاسیون سوءاستفاده می کرد و گماشتگان خود را که مصونیت داشتند و از محاکمه محاکم ایرانی آزاد بودند به در خانه های مردم می فرستاد و زنهای مردم را به عنوان استرداد اسرای جنگ(؟) مطالبه می کرد. تا بالاخره مردم از این رویه به تنگ آمدند و بلوا کردند و سفیر را کشتند( شرح زندگانی من، ج1، ص 33).
20. هوکّه-شوُ(بتشدید«ک»)، یا نیچی رِن- شوُ، مکتب بودایی که به وسیله نیچی رِن به سال 1253 بنیاد شد، مبتنی بر تعالیم نهایی بودا و شامل سه اصل عمده است: پرستش(هونزون)، طریقت(دایموکوُ) و اخلاق یا فضیلت( کایدان). اما این معانی چنان عمیق است که فقط بودا و اصحاب خاص دین می توانند به آن برسند. پیروان این اصول و مکتب در چند سده گذشته از پرشورترین و متعصب ترین بودائیان بوده اند. مونتو- شوُ یا ایکوُ- شوُ یا شی شو فرقه ای است بودایی که به وسیله شین ران- شوءنین به سال 1224 بنیاد گرفت و بر این اعتقاد است که انسان با کردار یا عبادت خود به رستگاری نمی رسد و رستگاری او فقط به مایه رحمت اَمیدا(بودا) است. این را مکتب پروتستانی آئین بودا در ژاپن( در مقایسه با مذاهب عیسوی) دانسته اند. با ملاحظه اصول عقاید این دو مکتب بودایی پیداست که مقایسه آنها با تشیّع و تسنّن در اسلام از روی تساهل و ناآگاهی است.
21. هدایت، ص 97.
22. مهدیقلی هدایت(مخبرالسلطنه)می نویسد:« روز 13 دسامبر (1903) تمام خانه ها شاخه سبزی به درب خانه زده بودند، گوئی عید بود. معلوم شد امروز در حوزه کیوتو سربازان جدید داخل نظام می شوند. پیداست که خدمت نظامی را تا چه درجه اهمیت می دهند و افکار جمهور تا چه درجه متوجه امور است».(سفرنامه تشرف به مکه معظمه از طریق چین، ژاپن، امریکا، تهران، 1324، ص 97).
23. عبدالله مستوفی در شرح اصلاحات مشیرالدوله( میرزا حسین خان سپهسالار) می نویسد:
«... در لباس مستوفی ها و سایر کشوریها هم تغییراتی داد. تنبانهای گشاد قصب سورمه ای به شلوارهای تنگ ماهوت، و قباهای راسته به کمرچین و کلاههای دراز به کلاه یک چارکی مبدل شد. کلجه منسوخ و به جای آن سرداری یخه عربی چین دار معمول گشت، ولی در لباس سلام این طبقات تغییری حاصل نشده، همان جبّه و شال و کلاه و جوراب سرخ مثل سابق لباس رسمی طبقات اهل قلم و وزراء و اعیان بود...»(شرح زندگانی من، ج1، ص 118).
24.تسوُتومو ساکاموتو، برآورد جمعیت تهران در سده 19، در مجله ژاپنی«اورینت»، دوره 27، ش 1(1984)؛ شوکو اوکازاکی، وضع حکومت در آسیای معاصر و اقتصاد شهری، جزوه درسی در دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا(1984)، ص 175. درباره شهر تهران، جز این نوشته ها می توان مقاله زیر را نام برد:
Mansoureh Ettehadieh,"Patterns in Urban Development;The Growth of Tehran(1852-1903)",in:E.Bosworth and C.Hillenbrand(ed),Qajar Iran:Political,Social and Cultural Change,1800-1925(Edinburg,1983),pp.199-212.
25. درباره این مهمانخانه نیز نگاه کنید به کتاب Curzon، ج1، ص 37.
26. اسناد سیاسی وزارت خارجه بریتانیا(F.O)شماره 364/ 60، 30 اکتبر 1874؛ و شماره 363/ 60، 30 ژوئن 1874.
27. توموهیده نائیتو و میتسوُهاشی، ابر و باد آسیای میانه»(نشرِ مه گوُرو، 1941)، ص 152.
28. «تاریخ شرکت ساختمانی تایسه(Taise)»؛ 1963، ص 38 و 44-43.
29.Report on the Administration of the Bushire Residency for 1880,India Office Record.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}